روز دوشنبه گذشته، جورج بوش از مقامات روسیه خواست که طرح پارلمان این کشور را برای به رسمیت شناختن استقلال آبخازیا و اوستیایجنوبی رد کنند، اما او تنها در 24ساعت جواب خود را گرفت. دیمیتری مدودف به صراحت به رسمیت شناخته شدن استقلال این مناطق را از سوی روسیه اعلام کرد.
پیام روسیه کاملا بدون اشتباه بود. نتیجه جنگی که بر اثر حمله گرجستان به اوستیای جنوبی به راه افتاد کاملا روشن است و حرفهای آمریکاییها نمیتواند آن را وارونه نشان دهد و حتی ژست دیوید میلیبند، وزیر خارجه انگلیس در کیف درباره ایجاد یک «ائتلاف علیه تجاوز روسیه» کاملا احمقانه بهنظر میآمد.
رویدادهای ماه گذشته در قفقاز نشان از تغییر وسیع در نظام بینالملل داشت. مقایسه آن با اگوست سال1914 (آغاز جنگ جهانی اول) البته خندهدار است و فکر به یک جنگ سرد جدید هم شاید اغراق آمیز باشد.
تمام مانورهایی که در دریای سیاه انجام میشود و تهدیدهای هستهای متقابل روسیه و آمریکا ابدا با چالشهای ایدئولوژیک و بحرانهای جهانی که، باعث 40سال تقابل میان غرب و اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد شد، قابل مقایسه نیست.
مسئله واضح امروز دنیا این است که دوران تکقطبی بودن آمریکا گذشته و از دنیای جدیدی که بوش پدر جلودار آن در روزهای پایانی عمر اتحاد جماهیر شوروی بود، دیگر چیزی باقی نمانده است.
امروز دیگر دورانی که یک قدرت میتوانست مانند یک غول از دنیا نگهداری کند، در هر قارهای حرف خود را به کرسی بنشاند، با جنبشهای مردمی برای استقلال مقابله کند و کشورهای سرکش را منزوی نگه دارد، تمام شده است.
حدود 2دهه، زمانی که روسیه درگیر اصلاحات اقتصادی و سیاسی گورباچف بود و چین مشغول بنا کردن پایههای اقتصادی قدرتمندش، آمریکا قدرت غیرمسئولانه و بیسابقه جهانی را تمرین میکرد.
آمریکا در این دوران بهخودش و متحدانش حق حمله و اشغال کشورهای دیگر را میداد؛ مسئلهای که حتی مورد اعتراض سازمانها و نهادهای بینالمللی قرار نمیگرفت و آمریکا به این طریق کشورهای بیشتری را جزء گروه متحدان نظامی خود میکرد.
حالا روسیه خواستار متوقف شدن این رشد بیرحمانه است و نشان داد که دستور آمریکا در هر حیاط خلوتی قابل اجرا نیست. اگرچه این یک مسئله منطقهای بود و یک تقابل جهانی بهحساب نمیآمد، اما نشان داد که بخشی از قدرت آمریکا حالا از آسیای مرکزی تا آمریکایلاتین پخش و جذب شده است.
در مسئله گرجستان، به رسمیت شناخته شدن استقلال آبخازیا و اوستیایجنوبی از سوی مدودف و تخریب ظرفیت نظامی گرجستان به وسیله روسها به این منظور طراحی شده بود که نشان دهد پرونده محاصره مجدد کشورها بسته شده است.
بهطور حتم برای روسیه خطرناک است که یکپارچگی ارضی خود را با قانونی شدن مناطق جدایی طلب به خطر بیندازد. ولی این حرکت یک ضربه کاربردی است و احتمالا از آن بهعنوان برگی برنده در مذاکرات آینده استفاده میشود.
در مسئله گرجستان، هم روسیه و هم غرب یکدیگر را متهم به قتل عام و نژادستیزی کردند تا برای خودشان یک پوشش قانونی درست کنند اما روسیه بهطور حتم در مسئله اوستیایجنوبی در موضع بسیار قوی تری قرار دارد. در آنجا صلحبانهای قانونی این کشور بهطور مستقیم مورد حمله نظامیان گرجستان قرار گرفتند.
صحبتهای زیادی از سوی سیاستمداران غربی در روزهای اخیر در مورد اینکه روسیه خود را از جامعه بینالمللی جدا کرده، صورت گرفته است. این موضوع نشان میدهد که آمریکایشمالی و اروپا کاری بیشتر از واقعیتهای موجود نمیتوانند انجام دهند.
در حالی که رسانههای آمریکا و انگلیس در حال حرکت به سوی جنگ سرد کامل در میان بحران گرجستان بودند، بقیه جهان این مسئله را از دید کاملا متفاوت دیگری نگاه میکردند.
شاید بتوان این مسئله را در یادداشت سفیر سابق سنگاپور در سازمان ملل در روزنامه فایننشنالتایمز بهطور واضح دید که مینویسد: وقتی غرب تصور میکرد جهان باید از گرجستان شکست خورده در مقابل روسیه حمایت کند اکثر کشورها طرف روسیه را در مقابل غرب قلدر گرفتند. هیچ کجا نمیتوان فاصله میان غرب و بقیه جهان را شفافتر از این دید.
آمریکا و متحدانش قوانین بینالمللی و سازمان ملل را با بردن مرگ و ویرانی به خاورمیانه، افغانستان و پاکستان لگدمال کردهاند. اما حالا با عکسالعمل روسیه همه این مسائل فراموش شده است و غرب بهشدت از روسیه انتقاد میکند. اما با وجود این نمیتوان جلوی بازگشت جهان چندقطبی را گرفت.
در روسیه افکار عمومی کاملا از عکسالعمل دولت این کشور حمایت میکند. این جرات روسیه و دیگر کشورهای قدرتمند، برای بقیه دنیا هم نیروی بازدارنده در مقابل خودسریهای آمریکا و دنبالهروهایش است.
این مسئله میتواند فشارها را برای احیای یک نظام قانونمند در روابط بینالمللی افزایش دهد. شاید برای این موضوع باید منتظر ماند و دید چه کسی رئیسجمهوری آینده آمریکا خواهد شد.
گاردین، 28 اوت